معرفی رمان هکر نست خمار
رمان هکر نست خمار، یکی از رمانهای پر فروش ایران، بازگو کننده داستان عشق نافرجام محبوبه، دختر بصیرالملک، دختری با فرهنگ و اشرافی که عاشق یک نجار میشود. به طوری که با رد کردن تمام خواستگارانش و مقاومت کردن در برابر خانواده اش کاری میکند تا بالاخره به ازدواج آنها رضایت دهد اما به شرط طرد کردن او به طوری که در این هفت سال نه اجازه داشته باشد به خانواده اش سر بزند نه آنها به دیدن او بیایند.
رمان هکر نست خمار در سال 1375 توسط فتانه حاج سید جوادی نوشته شده است. این کتاب در 10 سال توانسته حدود 300 هزار نسخه را به فروش برساند. به همین دلیل جزو پر فروش ترین رمانهای معاصر ایران به حساب میآید. حتی ترجمه آن به زبان آلمانی هم توسط سوزان باغستانی در آلمان چیزی حدود 10 هزار نسخه از آن به چاپ رسیده است.
خلاصه کتاب:
بعد از ازدواجی بدون تجملات با غمیکه فضا را پر کرده بود؛ پدر محبوبه با خریدن خانهای برای دختر کوچکش و دکان نجاری برای رحیم او را راهی زندگی اش میکند تا از خودسری اش درس بگیرد. در این هفت سال تنها دایه دختر بود که ماهی یک بار به او سر میزد تا مبلغی که پدرش هر ماه برای او میفرستاد را به دست او برساند گرچه همه آنها صرف خوش گذرانیهای رحیم میشد. رحیم بی فرهنگ بر خلاف باور همه نه تنها از دختری که به خاطرش از همه چیز دست کشیده بود، دختری با فرهنگ و اشرافی قدردانی نمیکرد بلکه هر روز او را تحقیر و کتک میزد. از طرفی مادر رحیم با بد دهنیها و زخم زبانهایش باری بزرگتر بر دوش محبوبه شده بود و از همان اول در خانه آنها ماندگار میشود و این گونه دختر بصیر الملک، دختری که در تمام مدت زندگی اش شاهانه زندگی میکرد و کسی به او از گل نازک تر نمیگفت؛ حالا مجبور میشود در این خانه برای رحیم و مادر شوهرش کار کند و ظرفها را بشوید.
بعد از به دنیا آمدن پسرش مجبور میشود بچه دومش را سقط کند و دیگر هیچ وقت نتواند بچهای به دنیا آورد. پسرش در 5سالگی ، به خاطر سهل انگاریهای مادر شوهرش در حوض خانه همسایه غرق میشود.
رحیم با هر کلکی که میتوانست میخواست خانه و مغازهای را که پدر محبوبه به نام محبوبه کرده بود از چنگ او دربیاورد. تا بالاخره بعد از 7 سال از دست شوهر و مادر شوهرش در میرود. با کمک پدرش از رحیم، کسی که جز نفرت دیگر چیزی دیگری در جودش باقی نگذاشته بود طلاق میگیرد و با پسر عمویش منصور که روزی خواستگار او بوده است و الان همسر و فرزندی دارد ازدواج میکند و زن دوم او میشود. همسر اول او، زنی مهربان که همیشه به خاطر آبله اش صورتش را میپوشاند؛ خود خاستار ازدواج دوباره منصور بود چون عقیده داشت حق منصو بیشتر از آن است که زنی آبله رو داشته باشد. محبوبه با رفتن به هر دکتری و مصرف داروهای مختلف بالاخره قبول میکند که دیگر نمیتواند بچه دار شود. با تمام این مشکلات اندک اندک عاشق و دلباخته منصور میشود و بعد از سالها زندگی مشترک متوجه مریضی خطرناک منصور میشوند که باعث میشود او هم آرام آرام محبوبه را ترک کند.